سفر شمال
سلام اميدوارم همتون خوب باشيد هفته گذشته هفته خيلي خيلي خيلي خوبي براي خانواده بود بيست و سوم ارديبهشت ماه 1391 دومين مسافرت را به شمال داشتيم به اتفاق دوستاي باباشهرام .كلي خوش گذشت اها راستي وقتي مسافرت بوديم مادرجون پرهام يعني مامان خودم دوتا خبر توپ واسش رسيده بود كه بي نهايت هممون خوشحال كرد انگاري مادرجون تقريبا به همه ارزوهاش رسيد .خلاصه از مسافرت واستون بگم اونم با پرهام شيطون .مسافرت ما ساعت 6صبح بيستو سوم 91آغاز شد با همسفراي خوبي كه دوستاي باباجون بود و رفتيم خزرابادساري كه از طرف اداره بابايي ويلا داده بودن و چه ويلاي باحالاي بود كلي وسايل بازي و تفريحي واسه بزرگترها و بچه ها داشت و مهمتر از همه اينكه
كنار دريا بود و منم كه عاشق دريا .
روز اول :واسه صبحونه جنگل گلستان يه جاي باصفا نگه داشتيم و مشغول صبحونه شديم و پرهام مهدي كلي باهم بازي كردن و پرهام كه انگاري از زندون فراركرده بود اصلاطرف ما نميومد و فقط خاك بازي مي كردو فضولي
خلاصه ساعت 3باكلي خوشگذروني و خنده و شادي رسيديم مقصد و سوئيتو تحويل گرفتيم خلاصه عصر پرهام رفت يه دوشي گرفت و كلي حال كرد و بعدش خودش خوابد.
شب اول خيلي اذيت كرد چون جاش عوض شده بود و كلي خسته بود ولي از روز دوم پسر خيلي خوبي بود و خودش بازي ميكردواصلا كارهاي خطرناك نميكرد (جاي تعجب بود) خلاصه تو اين يك هفته كلي اتفاق هاي جالب افتاد و كلي خنديديم و كلي خوش گذرونديم ديگه همه اهالي اون پلاژ پرهامو ميشناختن و كلي دوست پيدا كرده بود مثل اقاي هيراد 3ساله كه يادم رفت ازش عكس بگيرم پسر نازنيني بود و يكي از خانواده هاي اراك عاشق پرهام شده بودن و يكسره با پرهام عكس ميگرفتن و شده بود شيطون اونجا و هرجا مي رفت شيشه اش دستش بود و همه ميگفتن پرهام باز باشيشه اش اومد مثل اين عكس :
پرهام عاشق اب بازيه حالا شانس ما هرجا مي رفتيم يا شير اب بود يا خود اب بود يا رودخونه بود و تا اب ميديد ديوانه ميشد بره بپره تو اب
خلاصه اونجا پرهام عاشق پله بالا و پائين اومدن بود و كلي با اين كارش حال ميكرد
اولين بار كه پرهام دريا روديدكلي با تعجب نگاه كرد و گفت اووووووووووووووووووووووووووووووو
نميدونيد چه ذوقي كرد اخه هيچوقت اينقدر اب نديده بود يه جا اينم عكسهاي شناي پرهام تو دريا و قايق سواري
اينم عكس هاي پرهام وقتي از پياده روي ميكرد و مامان و بابا باهاش كاري نداشتن و كلي حال ميكرد.
اينم غذا خوردن پرهام كه كلي مكافات واسش كشيديم كه يه موقع مريض نشه و ....
خب خلاصه اونجا كلي دوچرخه سواري ،تيراندازي،قطار و.......اها يه سينما داشت كه بيرون محوطه بود و فقط شبها فيلم اكران ميشد پرهام عاشق اون سينما بود اينم عكسهاي ديگه پرهام
ممنونممممممممممممممممممم كه خاطرات سفرمو خونديد دوست خوبمممممممممممممممم