سفر پرهام به شمال
عجب روزای سردی شده مخصوصا استان ما که استان کوهستانیه دوستای مهربونم اگه کمتر میتونم وبلاگو آپ کنم فقط به خاطر گرفتاری والا پرهام جوجوو مامان و باباش همه دوستای خوبشو نودوست دارن
تعطیلات ٣روزه رو رفتیم شمال جاتون خالی خیلی خوش گذشت اولش تو ماشین پرهام خیلی اروم بود اخه با ماشین پسر عموش رفته بودیم و کلی تعجب وذوق میکرد خلاصه یه یک ساعتی اروم بود ولی چشمتون روز بدنبینه یخش که آب شد دیگه شروع کرد فقط شلوغی اوووووووووووووووووووووووووووو نمیدونید چکاراکرد
اولش اینطوری بود
خلاصه رفتيم واسه ناهار يه جائي بعداز جنگل گلستان بود اسمش سخت بود بازم ياد نگرفتم كجا بود ولي خيلي باصفابود از همون اول كه رسيديم تا زمانيكه سوار ماشين شديم ادامه راه بديم پرهام جوجو فقط و فقط ميخواست خودش راه بره بره تو خاكا وبره توچشمه اخرشم كار خودشو كرداز بس دست و پاهاش كثيف و سياه شده بود كه با هيچي پاك نميشد وموهاش از شلوغي و.... سيخ شده بود ولي باور كنيد نميشد كنترلش كرد
عكس زيادي نتونستم بگيرم ولي خب چند تا عكس از خانواده ميزارم براتون كه باهامون اشنا بشين مامان و باباو دائي جون و پرهام