هفته اي كه گذشت
هفته گذشته هفته خوبي بود هم واسه ماماني هم واسه پرهام البته باباجون اين روزها خيلي گرفتار كاره و گاهي وقتهام ظهرها خونه نمياد . پسر ماماني ديگه حالا بزرگ شدي و هرچي بهت ميگم ميدوني منظورم چيه و كلي كمكم ميكني ولي خدا نكنه لج كني ديگه كسي نميتونه ارومت كنه هفته گذشته عروسي شادي و فرزاد بوديم اولش كلي گريه كردي ولي بعدش كلي رقصيدي و اصرار داشتي كه بري وسط شلوغي و يكسره سرسفره عقدشون بودي و شلوغي ميكردي خلاصه يكمي از عكسهاي هفته گذشته رو ميزارم .
پرهام و اهنگ ملودي ارش كه وقتي گوش ميده فقط مي رقصه و به زبون خودش مي خونه و كلي حال ميكنه
اينم پارك دردونه ها كه وقتي پسر خوبي ميشه مي برمش تا بازي كنه و اخرشم با گريه مياد خونه و اصلا از بازي كردن سير نميشه
اينم پرهام شيطوني كه وقتي چشم ماماني رو دور مي بينه ميره رو دسته مبل ميشينه و ميدونه اگه ببينم داد مي زنم فقط ميخنده
اينم پرهام و ماشينش كه دوست داره هميشه باهاش باشه و خيلي دوسش داره
عزيزم از ته ته ته دلم دوستت دارم و اروزي سلامتي و شادي و خوشحالي و هرچي تو دنيا خوبه رو واست دارم