تزئينات سالن تولد پرهام جوجو
دوستاي خوبم واسه تجربه اول عالي بود جاتون خالي بود اميدوارم واسه تولد فرشته هاي مهربونتون بتونم كمكتون كنم ...
نویسنده :
مامانی وخاله جون
10:45
کارت تولد پرهام
سلام دوستای خوبم بالاخره با تبادل نظر شماها تولد پرهام به خوب و خوشی تموم شد اینم کارتش خودم طراحی کردم .اين كارت از وسط تا ميشه و قسمت كفشدوزكش برش مي خوره ...
نویسنده :
مامانی وخاله جون
10:37
حباب بازی
سلام روزتون بخیر دوستای خوبم قراره یه اتفاق خوب واسمون بیافته گرفتار شدم و کمتر تونستم سر به وبلاگ پرهام جوجو بزنم گاهی وقتها که به عکسهاش نگاه می کنم خدارو شکر می کنم که پسر سالمی به من هدیه کرده این بهترین هدیه من تو زندگیم بود چندروز پیش داشتم واسش حباب درست میکردم اونم دنبال حبابها می افتاد و کلی ذوق میکرد نمیدونید چه ذوقی خودم میکردم خلاصه از بس این ورواون ور رفت که خودش یه کوشه خونه خوابش برد (( راستی اتفاق خوبو سعی میکنم تا هفته آینده واستون عکسهاشو بزارم )) الهي فدات بشم گل پسر ...
نویسنده :
مامانی وخاله جون
7:53
بی خوابی پرهام ناناز
دیروزظهر که از اداره رفتم خونه مامانم گفت پرهام اصلانخوابیده ببریش خونه حتما میخوابه منم کلی خسته بودم خلاصه باباباش برگشتیم خونه خودمون تا ساعت ١٠شب اصلا پرهام نخوابید کلی اذیت کرد خیلی زیاد از ساعت ١٠تا ١١:٣٠هم فقط گریه میکردو اصلا دوست نداشت از بغل من و باباش بیاد پائین خلاصه باباباش تصمیم گرفتیم بریم بیرون شاید تو ماشین بخوابه رفتم یک دوری تو شهر زدیم پرهام خوابید برگشتیم خونه به خیال اینکه تا صبح می خوابه ما هم استراحتی می کنیم چشمتون روز بد نبینه ساعت یک شب بود که با گریه بیدار شد و ٤٥دقیقه گریه کرد و باز مجبور شدیم بریم با ماشین دور زدن تا بخوابه ساعت ٢از بیرون برگشتیم دوباره ساعت ٤صبح این کار تکرار شد و خیلی اذیت شدیم نمیدونم چش...
نویسنده :
مامانی وخاله جون
10:21
گير دادن پرهام
روز دوشنبه بود كه عصرميخواستيم بريم خريد اول از همه پرهامو آمادش كردم تحويل باباشهرام شد تا خودم آماده بشم باباش پرهامو گذاشته بودآشپزخونه و پرهام داشت با يه ملاقه بازي ميكرد تا اومدم ديدم رفته بالاي ميز آشپزخونه حالا چجوريييييييييييييييييييييييييي ترس ورم داشت اخه مگه ميتونه بره اين بالا واي واي چه شيطوني شده ديگه نميشه به پرهام اعتماد كرد حالا اصلا پائين نميومد و مشغول گلدون شده بود و ول نميكرد الهي مامان وبابا قربونت بشن تو اينقدر شلوغي ...
نویسنده :
مامانی وخاله جون
7:57
سفر پرهام به شمال
عجب روزای سردی شده مخصوصا استان ما که استان کوهستانیه دوستای مهربونم اگه کمتر میتونم وبلاگو آپ کنم فقط به خاطر گرفتاری والا پرهام جوجوو مامان و باباش همه دوستای خوبشو نودوست دارن تعطیلات ٣روزه رو رفتیم شمال جاتون خالی خیلی خوش گذشت اولش تو ماشین پرهام خیلی اروم بود اخه با ماشین پسر عموش رفته بودیم و کلی تعجب وذوق میکرد خلاصه یه یک ساعتی اروم بود ولی چشمتون روز بدنبینه یخش که آب شد دیگه شروع کرد فقط شلوغی اوووووووووووووووووووووووووووو نمیدونید چکاراکرد اولش اینطوری بود خلاصه رفتيم واسه ناهار يه جائي بعداز جنگل گلستان بود اسمش سخت بود بازم ياد نگرفتم كجا بود ولي خيلي باصفابود از همون اول كه رسيديم تا زمانيكه سوار ماشين شديم اد...
نویسنده :
مامانی وخاله جون
7:43