گير دادن پرهام
روز دوشنبه بود كه عصرميخواستيم بريم خريد اول از همه پرهامو آمادش كردم تحويل باباشهرام شد تا خودم آماده بشم باباش پرهامو گذاشته بودآشپزخونه و پرهام داشت با يه ملاقه بازي ميكرد تا اومدم ديدم رفته بالاي ميز آشپزخونه حالا چجوريييييييييييييييييييييييييي ترس ورم داشت اخه مگه ميتونه بره اين بالا واي واي
چه شيطوني شده ديگه نميشه به پرهام اعتماد كرد حالا اصلا پائين نميومد و مشغول گلدون شده بود و ول نميكرد
الهي مامان وبابا قربونت بشن تو اينقدر شلوغي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی