بی خوابی پرهام ناناز
دیروزظهر که از اداره رفتم خونه مامانم گفت پرهام اصلانخوابیده ببریش خونه حتما میخوابه منم کلی خسته بودم خلاصه باباباش برگشتیم خونه خودمون تا ساعت ١٠شب اصلا پرهام نخوابید کلی اذیت کرد خیلی زیاد از ساعت ١٠تا ١١:٣٠هم فقط گریه میکردو اصلا دوست نداشت از بغل من و باباش بیاد پائین
خلاصه باباباش تصمیم گرفتیم بریم بیرون شاید تو ماشین بخوابه رفتم یک دوری تو شهر زدیم پرهام خوابید برگشتیم خونه به خیال اینکه تا صبح می خوابه ما هم استراحتی می کنیم چشمتون روز بد نبینه
ساعت یک شب بود که با گریه بیدار شد و ٤٥دقیقه گریه کرد و باز مجبور شدیم بریم با ماشین دور زدن تا بخوابه ساعت ٢از بیرون برگشتیم دوباره ساعت ٤صبح این کار تکرار شد و خیلی اذیت شدیم نمیدونم چش شده بود و دیشب فقط ٢ساعت خوابیدم اونم چه خوابی
الانم تو اداره چرت می زنم
البته مامانم زنگ زد گفتش نگران نباش مثل اينكه دلش درد ميكرده الان بهتر ه يكمي خيالم راحت شد
اي كاش ميتونست حرف بزنه كه بدونم چش شده بود كه اينقدر اذيت نميشد پرهام جونم