پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

شازده كوچولو

پرهام و هفته گذشته

سلام دوستاي جون جوني پرهام اميدوارم خوب باشيد اگه دير به دير برز ميشه بزاريد روحساب تنبلي مامان پرهام البته لازمه بگم دوربين يه مشكلي پيدا كرده بود در هرصورت هفته گذشته هفته خيلي خيلي خوبي بود هم واسه پرهام پسر هم واسه مامان و بابا چند تا از عكسهاي پرهام و خاله جونشو و.... واستون مي زارم ...
23 ارديبهشت 1391

هفته اي كه گذشت

هفته گذشته هفته خوبي بود هم واسه ماماني هم واسه پرهام البته باباجون اين روزها خيلي گرفتار كاره و گاهي وقتهام ظهرها خونه نمياد . پسر ماماني ديگه حالا بزرگ شدي و هرچي بهت ميگم ميدوني منظورم چيه و كلي كمكم ميكني ولي خدا نكنه لج كني ديگه كسي نميتونه ارومت كنه هفته گذشته عروسي شادي و فرزاد بوديم اولش كلي گريه كردي ولي بعدش كلي رقصيدي و اصرار داشتي كه بري وسط شلوغي و يكسره سرسفره عقدشون بودي و شلوغي ميكردي خلاصه يكمي از عكسهاي هفته گذشته رو ميزارم . پرهام و اهنگ ملودي ارش كه وقتي گوش ميده فقط مي رقصه و به زبون خودش مي خونه و كلي حال ميكنه اينم پارك دردونه ها كه وقتي پسر خوبي ميشه مي برمش تا بازي كنه و اخرشم با گريه مياد خونه و اصلا از...
26 فروردين 1391

با تمام وجودم دوستت دارم پرپري من

پسر گلم اين دومين عيديه كه كنارمي و در اين سال جديداز خدا مي خوام كه ساليان سال كنارم باشي و روزگار خوبي رو با توو باباشهرام داشته باشم واز خدا ميخوام به همه مامان و باباهاي روي كره خاكي سلامتي و نشاط رو عطا كنه الهي آمين ...
10 فروردين 1391

پرهام و بازي

اينم چند تا از عكسهات وقتي داشتي موتور سواري مي كردي و كلي ذوق ميكردي و دادوهوارراه انداخته بودي (( اها راستي از بس پرهام شلوغ شدي كه ديروز همسايه كناري اومد پيشم ميگفت بچه شماچر اينقدر شبا دير ميخوابه منم گفتم پرهام از خواب فراريه و تا ميتونه مقاومت ميكنه تا نخوابه )) نميدونم چرا تو اينقدر كم ميخوابي اصلا تا ميگم پرهام لالاداري ميگي (ادن) يعني اصلا تازه بعدشم كلي خودت ميخندي فكر كنم ميدوني داري چكار ميكني ؟؟؟ ...
5 بهمن 1390

پرهام و اداره ماماني

سلام - بالاخره بعداز مدتي طولاني يكي از جلسه هاي ماماني ساعت 5عصر بود كه مجبور شدم باهاش به ادارشون برم وبا بابا شهرام اتاق ماماني مشغول بازي شدن شديم تا جلسه ماماني تموم  بشه بعداز يك ساعت و ... بابااز دست شلوغ كاري هاي من  عاصي شده بود اينم يك عكس به يادموندني ...
10 آذر 1390

گرفتاری و شلوغی پرهام جیگر

سلام دوستای خوبم این روزا رو بزارید رو گرفتاری مامانی که اصلا نمیتونه از من بنویسه این عکسهای منه که دیشب تا ساعت ٣صبح بیداربودم و اذیت میکردم اصلا خوابم نمی برد .الان فکر کنم مامانی تو اداره لالاکرده ...
11 آبان 1390